دخل و تصرّف در زبان آغازی است دریغآمیز از ورشکستگی هر ملّت
نخستین تشکّلات نفسانی نوزاد
پرسش از منشاء و چگونگی تشکّل نفسانیّات سابقهای هزاران ساله داشته از معضل فلسفی رابطة جسم و نفس (تن و جان) انفکاکناپذیر است. امروزه علوم منحصراً تحت استیلای آراء دِکارت قرار گرفته بیهیچ پرسشی نطریّه او را مبنی بر ثنویّت میان این دو مقوله از آن خود ساختهاند. مبحث تشکّلات اوّلیّة در روانکاوی نیر تداومی از همین پرسش است که از همان آغاز از اهمّ مسائل برای پدر روانکاوی بود.
مِلَنی کلَین در مخالفت با نظر فروید مبنی بر انتساب این تشکّلات به اُرگانیسم کودک، من نفسانی (Ego) را عامل و محور عمدة آنها میدانست. وجود چنین ساختمانی نزد نوزاد نظری قابل دفاع نبوده خلاف هرگونه عقلانیّتی است. مِلَنی کلَین خود شخصاً به این مهمّ آگاهی یافت و موضعی ملایمتر و منطقیتر برگزید. لذا بر آن شد که «من نفسانی تشکّلی است که از همان لحظة خروج نوزاد از بطن مادر وجود دارد. امّا بصورتی ابتدائی و فاقد انسجام کافی. چنانکه از همان مراحلِ اوّلیّه واجد کارکردهای مهمّی است که شاید با آنچه فروید قسمت ناآگاه من نفسانی میخواند قرابت داشته باشد».[1] حالآنکه مسأله بر سر ضمیرآگاه یا ناآگاه نیست. زیرا این دو مقوله دارای چنان پویایی بغرنج و پیچیدهای نسبت بیکدیگر هستند که بسختی بتوان وجود آنها را نزد نوزاد توجیه کرد. اگر به نظریّة فروید اکتفاء کنیم، ضمیرناآگاه بدون مکانیسمی چون دفع امیال[2] قابل تصوّر نیست. مکانیسمی که ایجاب میکند افکار و تصوّراتی قبلاً در ذهن/ نفس کودک شکل گرفته باشند تا نهایتاً مشمول دفع و سرکوبی گردند. اینکه فروید این تشکّلات را به فعّالیّتهای اُرگانیسم تحویل میکرد نمیتواند در همان حال مبنی بر وجود ضمیرناآگاه نزد نوزاد باشد.
لازم به توضیح نیست که ضمیرناآگاه از جمله مفاهیم و مقولات نادری است که از نظریّات فیزیکالیست[3] فروید مصون ماندند. نکته این است که اصول موضوعهای در نظام فکری او وجود دارند که شاید هیچگاه به حدّ کافی مورد توجّه محقّقین قرار نگرفته باشند. علّت را میبایستی در نسبت پدر روانکاوی با تفکّر و سنّت فلسفی دانست. فیالمثل بسیاری از مفاهیم او از فلسفة هِربارت[4] گرفته شدهاند که در اینجا مجال تفصیل آنها نیست[5]. از آن جملهاند مفاهیمی چون ضمیرناآگاه، مکانیسم دفع امیال، رانِش[6] و افکاروتصوّرات[7] که مرکز ثقل اثر تاریخی فروید، تعبیر خواب، را تشکیل میدهند. دراینجا بحث را اجمالاً بر نظریّة او در خصوص رانِش[8] محدود میکنیم.
فروید در این نظریّه آراء هربارت را از نزدیک دنبال میکند[9]. لذا در پیِ این فیلسوف، که بانی روانشناسی تجربی محسوب میشود، افکار و تصوّرات را واسط و رابط میان جسم و جان (روان[10]) میداند. این نظریّة بدیع برای نخستین بار در تاریخ متافیزیک، حجّت و دلیل قابل قبول و درخور دفاعی از معضل رابطة میان جان و تن بدست میداد. نظریّهای که اساس تفکّر فروید نیز در مورد رانش واقع شد. بطورکلّی میتوان مفاهیمی را که از هربارت بعاریّت گرفتهاست به دو دسته تقسیم کرد. مفاهیمی چون «ضمیرناآگاه» که با تغییراتی چند از این فیلسوف برگرفت و بنا بر نبوغ و تجارب بالینی خود صورتی کاملا جدید و بدیع بدانها بخشید. دستهای دیگر که عیناً و بدون تغییراتی قابل توجّه بعاریّت گرفت و چهارچوب فلسفیشان را کمابیش حفظ نمود. نظریّة رانِشها از آن جمله است.
گفتیم که تحویل نفسانیّات نوزاد به مقولات آگاه یا ناآگاه راه به جائی نخواهد برد. مسأله این است که گرچه با دشواریهای متعدّدی در درک واقعی نوزاد مواجهیم، معالوصف نمیتوان انسجامی را که در واکنشهای او وجود دارد انکار کرد. انسجامی که شاید در وهلة نخست چندان نمایان نباشد. زیرا بنا بر نظری خیالی و غیرتحقیقی تصوّر میشود زندگی نوزاد عاری از هرگونه انسجامی است. چنانکه اصحاب نظریّة روابط اُبژه، جهت درکوفهم آنچه در اینجا عدم انسجام، تفرقه و پریشانی میدانستند، بسراغ اُتیسم و عوارض پسیکُوتیک رفتند. مثلا گفته میشود طفل در مواجه با نیازهای خود دچار تشوّیش و سرگردانی بوده قادر به واکنشی مناسب نیست. ولی مادر با درایت خاصّ خود بدانها شکل و معنی میبخشد. درحالیکه مسأله کمی پیچیدهتر از این است. مادر صِرفاً با نیازهای باصطلاح زیستی[11] کودک مواجه نیست بلکه گریه و فریاد طفل برایش بدرستی حُکم طلب عشق را دارد. مادر هم معمولاً به این طلب با مهراکین[12] پاسخ میدهد. در اینجاست که وجه آگاه ویا ناآگاهِ این تظاهرات محلّی از اعراب ندارد. فیالمثل گریههای طفل، همچون آوا و اصواتی که دیگر موجودات زنده در مقتضیّات مختلف از خود صادر میکنند، بر حسب تصادف ویا پریشانی و سرگردانی نبوده کارکرد خاصّ خود را دارند. ولی تا به حال به ماهیّت آنها توجه چندانی مبذول نشدهاست.
صدور این آوا و اصوات به رانِشی خاصّ برمیگردد و غایتی معیّن دنبال میکند. میتوان چنین طلبی را رانشِ توسّل به غیر[13]خواند که مراتب و درجات دارد. گاه آدمی کائنات را در یأس و ناامیدی مخاطب قرار میدهد وگاه، در عُسرت و درماندگی، همگنان خویش را به خود میخواند. بیجهت نیست که طبیعت چنین رانشی را در اختیار طفل گذارده تا وسیلهای باشد جهت یاری جستن از غیر (مادر). در اینجا با رانشی معجزهآسا مواجهیم. نوزاد مادام که به درد و آلامش پاسخ مناسب داده نشده باشد از شیون و زاری باز نمیایستد و با نیرویی فوقالعاده و سماجت و تداومی بینظیر همچنان دست از دامن غیر برنمیگیرد. این نیروی حیاتی را اصل بقاء دانسته از آن معنائی صِرفاً زیستی افاده کردهاند. امّا عوارضی چون بیمارستانزدگی[14] بخوبی نشان میدهند که غیبت مادر و فقدان آرزومندی غیر چنان سهم قاطعی در به تحلیل رفتن و اضمحلال جسم و روح کودک دارند که حتّی ممکنست پس از چندی دقّ کرده هلاک شود.
علاوه بر این فروید تصریح دارد که رانش، برخلاف واکنشهای ارگانیسم در مقابل محرّکات خارجی، که تأثیری گذرا بر آن دارند، دارای نیروئی مستمرّ و دائمی[15]است. اصلی که نهتنها با کشفیّات جدید در فیزیولوژی اعصاب مطابقت دارد بلکه افقهای دیگری در مبحث رانش برایمان میگشاید. چنانکه در ذهن و زمان[16] بتفصیل آمده بطورکلّی حرکت در ارگانیسم واجد همین نوع نیروی مداومی است که فروید در مورد رانش بدان توجّه داشتهاست. در ذهن و زمان چنین میخوانیم:
«مغز برخلاف کامپیوتر تسلّطی مطلق بر اعضای اجرائی حرکات بدن ندارد. بِرنْشتَین[17] بخوبی دریافته بود که کنترل حرکت، کارکردی مداوم برای مغز نیست، بلکه بنا بر مقتضیّات انجام میپذیرد. حقّانیّت فرضیّات برنْشتَین را بخصوص مدیون مطالعات لینَس[18] و همکار او ریبَری[19] از سالهای 1990 باینطرف هستیم. بنا بر این مطالعات حرکات ارادی براساس نوساناتی صورت میگیرند که بطور غیرارادی و مستمرّ در بدن جریان دارند.
[1] Klein, M., Envy and Gratitude, and other Works, The Free Press, 1975., p.190.(تأکید از ماست)
[2] Repression
[3] فیزیکالیسم عبارت از اعتقادی جزمی است مبنی بر تحویل نفسانیّات به صِرف مادیِّات.
[4] Johan Friedrich Herbart (1776-1841)
[5] ن.ک. تعبیر خواب، از سومر تا فروید (کرامت مولّلی)، نشر نی، چاپ دوّم، 1404.
[6]انتخاب لفظ «رانه» در مقابل Drive، بلحاظ دستور زبان فارسی خطا بوده حاکی از چیزی جز فقر فرهنگی واضعان آن نیست. چراکه همچون «ماله، دستگیره، پیمانه، خاکروبه . . .» اسم آلت است. حالآنکه اصل آن در زبانهای اروپائی (Drive, Ger. der Trieb, Fr. pulsion) وجهی است مصدری (ونه آلی) چون «رانِش» که از فعل راندن (to drive, trieben, pousser) مشتقّ شدهاست.
[7] Representations
[8] غالباً تشکّل و ارائة نظریّة فروید را درمورد رانش به کتاب سه نظریّه درباب جنسیّت (1905) مربوط میدانند. گرچه این اثر حاوی نظریّهای منسجم از مبحث رانش است ولی باید دانست که ذهن فروید از همان آغاز مکاتباتش با فلیس بدان مشغول بودهاست. آثار هربارت در دبیرستانهای آن دوره در اطریش تدریس میشد و فیلسوف در این کشور مقبولیّت لازم را بدست آورده بود. فروید در سه نظریّه از سوابق این اصطلاح در روانپزشکی و عصبشناسی یاد کرده امّا اشارهای به فردریش هِربارت ندارد. میتوان این فقدان را ناشی از آن دانست که افکار فیلسوف کمابیش برای او و همعصرانش صورت بدیهیّات را داشتهاند.
[9] ن.ک. تعبیر خواب، از سومر تا فروید (کرامت موللی)، نشر نی، 1403، ص 193.
درخواست برای دریافت فایل کامل مقاله